شنبه 8 شهريور 1393 ساعت 14:12 |
بازدید : 1130 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
من به خود میبالم ،که در این عصر یخی ،و در این ظلمت باروت و فساد ، دوستی دارم چون آب زلال ، که دلش آینه خورشید است
::
::
چه واژه مظلومیست “قسمت” ، گاهی همه تقصیرهای ما را به گردن میگیرد !
::
::
دوستی ها کمرنگ … بی کسی ها پیداست … راست گفتی سهراب! … آدم اینجا تنهاست!
::
::
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار … ترک رضای خویش کند در رضای یار … گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ … بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
::
::
مبصر امروز چو نامم را خواند … ناگهان داد کشیدم غایب … رفقایم همه میخندیدند که جنون گشته به طفلک غالب … رفقا هیچ نمیدانستند که من اینجا و دلم جای دگر … فکر آنها سوی درس است و کتاب، فکر من جای دگر سوی دگر ….
پنج شنبه 6 شهريور 1393 ساعت 12:54 |
بازدید : 1262 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
چطور صدای خدا را بشنویم ...
آیا خدا واقعاً با ما حرف میزند؟ آیا واقعاً میتوانیم صدای او را بشنویم؟ تا وقتی که راههای شنیدن صدای او را نفهمیم، هیچوقت باور نمیکنیم که میتوانیم صدای او را بشنویم.
به نظرتان بهتر نبود خدا از طریق بیلبورد با ما حرف میزد؟ کمی فکر کنید، همینطور که در اتوبان مشغول رانندگی بودیم، خدا یکی از صدها بیلبورد را برای جلب توجه ما انتخاب میکرد و روی آن پیام خودش برای ما را مینوشت. واقعاً خیلی عالی میشد، نه؟
اما متاسفانه اینطور نیست. خدا همیشه از راهی با آدمها حرف میزند که اصلاً نمیشنوند.
شنیدن صدای خدا مهارتی آموختنی است.
درست است، میتوانستید یکی از آدمهای خوششانسی مثل پیامبران باشید که خداوند مستقیماً با آنها وارد صحبت شد. اما ما، آدمهای معمولی، چنین سعادتی نداشتهایم و به همین دلیل باید به دنبال یاد گرفتن مهارتهایی باشیم که از طریق آن بتوانیم صدای خدا را بشنویم.
اما چطور میتوانیم بفهمیم که خداوند با ما صحبت میکند؟
در زیر به بعضی روشهای صحبت کردن خدا با ما اشاره میکنیم.
پنج شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 17:16 |
بازدید : 1096 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
یــــواشـــکی زن شدم...!
مادرم یــــواشـــکی به پدرم گفت بچه دختر است.
من یــــواشـــکی بزرگ شدم.
هر ماه یــــواشـــکی درد کشیدم.
یــــواشـــکی عاشق شدم.
یــــواشـــکی مادر شدم.
افسوس که در سرزمین من زن بودن تنها یک اتفاق یــــواشـــکی است..
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 19:40 |
بازدید : 1082 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
می گویند برای هر کس میلیون ها آدم وجود دارد
که می توانند ، عاشق یکدیگر باشند ...
اما نمی دانم چرا برای من فقط تو
معنای وجود را داشتی ؛
بقیه فقط هستند ...
جمعه 12 ارديبهشت 1393 ساعت 1:13 |
بازدید : 1039 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
چهار شنبه 6 فروردين 1393 ساعت 22:7 |
بازدید : 1159 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
یروز غروب تو کوچه ها بارون میومد …
چیک چیک صدای گریه ی ناودون میومد …
بارون دونه دونه از هر سو روون بود …
مرغ خسته اون شب کنج آشیون بود …
هنوز اون روز فراموشم نمیشه …
که بادست قشنگت روی شیشه …
کشیدی عکس قلبی و نوشتی …
واسه امروز و فردا و همیشه …
پنج شنبه 29 اسفند 1392 ساعت 10:57 |
بازدید : 982 |
نوشته شده به دست میلاد |
(نظرات )
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای...
...که در خلوت خانه پیر میشوی …
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!